رجعت (1) تعریف رجعت و ادله ی اثبات آن
بسم الله الرحمن الرحیم
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
تعریف رجعت و ادله ی اثبات آن
معنای لغوی: رجعت به معنای بازگشت است.
معنای اصطلاحی: در اصطلاح به معنای بازگشت بعضی از مؤمنین خالص و بعضی از منافقین و مشرکین فاجر به این دنیا پیش از قیامت است.
امام صادق (علیهالسلام) میفرماید:رجعت عمومی نیست بلکه مخصوص گروهی خاص است. فقط کسانی رجعت میکنند که در ایمان محض یا شرک محض باشند. [1]
ادلهی اثبات رجعت
اگر اصل رجعت امری محال باشد پس تاریخ هم نباید چنین امری را به یاد داشته باشد حال آنکه در تاریخ موارد متعدّدی داریم که مردگان دوباره به دنیا بازگشتهاند و در میان مردم زندگی کردهاند.
قرآن کریم به موارد متعددی اشاره میکند که در آنها افرادی بعد از مرگ به دنیا برگشتهاند.
ألم تر إلی الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم أحیاهم إن الله لذو فضل علی الناس و لکن اکثر الناس لا یشکرون. [2] مگر داستان آنان که هزاران نفر بودند و از بیم مرگ، از دیار خویش بیرون شدند نشنیدى که خدا به ایشان گفت بمیرید، آن گاه زندهشان کرد که خدا بر مردم کریم است ولى بیشتر مردم سپاسگزارى نمىکنند.
او کالذی مر علی قریه و هی خاویه علی عروشها قال أنی یحیی هذه الله بعد موتها فأماته الله مائه عام ثم بعثه قال کم لبثت؟ قال لبثت یوما او بعض یوم. قال لبثت مائه عام فانظر الی طعامک و شرابک لم یتسنه و انظر الی حمارک و لنجعلک آیه للناس و انظر إلی العظام کیف ننشرها ثم نکسوها لحما فلما تبین له قال أعلم أن الله علی کل شیء قدیر. [4] یا مثل آن مردى که بر دهکدهاى گذر کرد که با وجود بناهایى که داشت از سکنه خالى بود، از خود پرسید خدا چگونه مردم این دهکده را زنده مىکند پس خدا او را صد سال بمیرانید، آن گاه زندهاش کرد و پرسید چه مدتى مکث کردى؟ گفت: یک روز و یا قسمتى از یک روز خداوند فرمود: (نه) بلکه صد سال مکث کردى، به خوردنى و نوشیدنى خویش بنگر که طعمش در این صد سال دگرگون نشده و به دراز گوش خویش بنگر، (ما از این کارها منظورها داریم یکى این است که) تو را آیتى و عبرتى براى مردم قرار دهیم استخوانها را بنگر که چگونه آنان را برمىانگیزانیم و سپس آنها را با گوشت مىپوشانیم همین که بر او روشن شد که صد سال است مرده و اینک دوباره زنده شده گفت: مىدانم که خدا به همه چیز توانا است.
با استفاده از این آیات میتوان اثبات کرد که امر رجعت امری محال و غیر ممکن نیست چرا که بهترین دلیل بر امکان امری، وقوع آن امر است. امر رجعت در امتهای گذشته واقع شده پس این امر، امری ممکن است.
اشکال: قبول کردیم که رجعت در امتهای گذشته واقع شده است امّا با توجّه به اینکه رجعت امری استثنایی و غیر طبیعی است از کجا قبول کنیم که بعداً هم چنین امری واقع خواهد شد؟
جواب:در جواب به این سؤال دو مطلب بیان میشود.
مطلب اوّل:پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: هر چه در امّتهای گذشته واقع شده و قرآن از آن حکایت کرده است، دقیقا در امّت من هم رخ خواهد داد. با عنایت به مطالبی که ذکر شد واضح میگردد که یکی از حوادثی که در امّتهای گذشته رخ داده زنده شدن مردگان بعد از مرگشان است پس این واقعه در امّت پیامبر اکرم هم به وقوع خواهد پیوست. [5]
مطلب دوم: در قرآن کریم آیاتی است که جز با قائل شدن به رجعت نمیتوان معنای صحیحی برای آنها داشت و در این قسمت به دو نمونه از آنها اشاره میشود.
«وَ حَرامٌ عَلى قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها أَنَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ». [6]
و اهل دیارى را که ما هلاک گردانیم دیگر زندگانى بر آنها حرام است و هرگز (به دنیا یا به ایمان) باز نخواهند گشت.
این آیه یکی از بزرگترین دلیلهای اثبات رجعت است زیرا همه قبول دارند که در روز قیامت کلیهی مردم برمیگردند و محشورمیشوند. لذا امام باقر (علیهالسلام) جهت اثبات رجعت به این آیه استدلال کرده است. [7]
«وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ».[8]
(به خاطر بیاور) روزى را که از هر امّتى دستهاى از آنها را که آیههاى ما را دروغ شمردهاند محشور کنیم و ردیف شوند.
این آیه هم از روشنترین آیات در اثبات اصل رجعت است. چون در روز قیامت همهی مردم بدون استثناء برانگیخته میشوند. مخصوصاً این که بعد از آیهی دابه الأرض آمده که به اتفاق شیعه و سنیّ پیش از قیامت و از اشراط ساعه است و آیهی نفخ صور هم بعد از آن آمده است. امام محمد باقر (علیهالسلام) در جواب ابوبصیر که میگفت مردم عراق منکر رجعتند به این آیه استدلال فرمود.[9]
با عنایت به مطالبی که گفته شد گریزی از پذیرش این واقعیت نیست که رجعت امری ممکن بوده و در امتهای گذشته واقع شده و به یقین در امت پیامبر اکرم هم واقع خواهد شد.
[1] بحار الأنوار، ج53، ص39 ح1. [2] سورهی بقره، آیهی 259. [3] بحار الأنوار ج53، ص59. [6] انبیاء 95. [7] بحار الأنوار ج53، ص52 ح29. [8] نمل 83. [9] بحارالانوار ج53، ص40.